کار در ایران

درباره‌ی حقوق کار و ... این صفحه برای کارگران و زحمتکشان منتشر می‌شود ،در معرفی آن بکوشید .

کار در ایران

درباره‌ی حقوق کار و ... این صفحه برای کارگران و زحمتکشان منتشر می‌شود ،در معرفی آن بکوشید .

سه مقاله خواندنی از نشر کارگری ما

 

سه مقاله خواندنی از نشر کارگری ما                  

نقاب از چهره‌ی آمارها برگیریم!

سبکِ کار در جنبش کارگری!

 دستمزد!
http://ma-nashr.blogspot.com


- این متن بنا به درخواست «ما» از یک اقتصاددان و در رابطه با توضیح وضعیت اقتصادی کنونی به نگارش درآمده است.


از قبول زحمت این اقتصاددان سپاس‌گذاریم.


                             نقاب از چهره‌ی آمارها برگیریم!


بله درست است، در این روز جهانی کارگر می‌پذیریم که در فاصله‌ی بیست سال، از
۱۳۷۳ تا ۱۳۹۳، حداقل دستمزد ۵/۵۳ برابر افزایش یافته است. حداقل دستمزد تعیین‌شده در سال ۱۳۷۳ معادل ۱۱۳۸۳ تومان بود و در سال ۱۳۹۳ نیز معادل ۶۰۹ هزارتومان تعیین شده است. این را هم می‌پذیریم که نرخ افزایش این حداقل به‌جز سال‌های ۷۴، ۷۵، ۸۷، ۹۱، ۹۲ و ۹۳ از (پیش‌بینی) نرخ تورم بالاتر بوده است. سطح قیمت کالا‌ها و خدمات مصرفی در این فاصله‌ی بیست‌ساله ۷۷/۳۷ برابر افزایش یافت. این تفاوت یکی از تکیه‌گاه‌های  استدلا‌لی  بورژوازی  و دولت‌های ایران برای دفاع از ساختار تصویب دستمزدهای فعلی و حداقل‌های تعیین‌شده بوده است. آن‌ها می‌گویند در سال‌های ۱۳۹۱ تا ۱۳۹۳ که تفاوت بین نرخ تورم و نرخ افزایش دستمزد بالا رفت علت را باید در فشار تحریم‌ها در برابر حق مسلم ایران برای غنی‌سازی اورانیوم جست‌‌وجو کرد و بدین‌سان هر نوع اعتراض هم در این سال‌ها در  محاق  منافع ملی قرار می‌گیرد و موقوف می‌شود. البته همیشه جای پرسش دارد که چرا اکنون به دست خود دولت باید این حق مسلم و منافع ملی نادیده گرفته شود و چرا نباید هزینه‌ی این منافع ملی را آن‌هایی بدهند که سالیان دراز سود و رانت و فایده‌ی انحصاری برده‌اند و به کارگران فشار آورده‌اند؟


به هر روی، لازم است این چند‌خط را در مقابل استدلال نظریه‌پردازان قدرت حاکم بورژوازی ایران، به‌عنوان هدیه‌ای در این‌روز، به کارگران کشورمان تقدیم کنیم.
۱-  درست است که سال‌هایی نرخ حداقل‌دستمزد بالاتر از نرخ تورم رسمی اعلام‌شده بوده است اما هیچ‌گاه بالاتر از نرخ تورمی که دامن طبقه‌ی کارگر را می‌گیرد نبوده است. تورم مربوط به کالاها و خدمات مصرفی‌ی ِ دهک‌های پائینی‌ی ِ درآمدی که بخش اعظم کارگران به آن تعلق دارند همیشه چیزی در حدود ۵درصد بالاتر از نرخ متوسط اعلام‌شده است.


۲-  در سه‌سال اخیر (و با پیش‌بینی سال جاری) آنچنان نرخ تورم بالا است که بخش زیادی از به‌دست‌آمده‌های محدود گذشته را خنثا کرده است.


۳-  بنابه بررسی و نظر کارشناسی مستقل، در بسیاری از سال‌ها نرخ تورم واقعی بالاتر از نرخ تورم اعلام‌شده‌ی بانک مرکزی و مرکز آمار ایران است (که خودشان هم با یکدیگر تفاوت‌های جدی و مهم دارند). بنابراین در واقعیت و در بلند‌مدت، یعنی فاصله‌ی زمانی‌موردنظر، نرخ افزایش حداقل‌دستمزد اگر کم‌تر از نرخ تورم واقعی نباشد بیش‌تر از آن هم نیست!


۴-  فقط در سال ۱۳۵۸ در دوره‌ی وزارت داریوش فروهر حداقل دستمزد ۱۷۰ درصد بالا رفت. در فاصله‌ی  ۱۳۵۸ تا ۱۳۷۰ حداقل‌دستمزد یا افزایش نیافت یا افزایشی کم‌تر از نرخ تورم داشت. در سال‌های۱۳۷۰ در پی تورم‌های شدید سالیانه، نرخ حداقل دستمزد ۶۶ درصد افزایش یافت تا با سیاست انبساط پولی و تورم‌های انتظاری هم‌خوانی داشته باشد. اما سپس نرخ افزایش حداقل‌دستمزد با نرخ تورم هم‌سان یا کم‌تر از آن بود. بنابراین در سالیان دراز سطح زندگی کارگران محرومیت فشرده‌ای را تجربه کرده است.


۵- نرخ بیکاری رسمی در این فاصله از ۵/۹  درصد تا ۱۳ درصد و در اکثر سال‌ها در حوالی متوسط ۵/۱۱ درصد گزارش شده است. از نظر کارشناسان مستقل نرخ واقعی بیکاری چیزی بین ۵/۳ تا ۵/۵ درصد (بسته به سال موردنظر) بیش‌تر از نرخ رسمی اعلام‌شده است. به هر روی حتا اگر نرخ رسمی را نیز قبول کنیم باید در پی آن این را نیز بپذیریم که طبقه‌ی کارگر به طور کلی با شانس یافتن کار معادل ۸۸ درصد (و نه صددرصد) روبه‌ررو است. در برآوردهای دیگر حتا این شانس ۸۱  تا ۸۲ درصد بوده است. بنابراین با توجه به قاعده‌ی بازار، حداقل‌های دستمزد مصوب بین ۱۲ درصد تا ۱۸ درصد کم‌تر از آن چیزی است که اعلام می‌شود. بنابراین مثلاٌ وقتی اعلام می‌شود حداقل دستمزد ۲۰ درصد افزایش یافت معنای آن این است که در واقع ۵/۱۷ (=۸۸%×۲۰) افزایش یافته است.


۶- به‌رغم همه‌ی افزایش‌ها در حداقل‌دستمزد و با احتساب سنوات کار، خواربار، کمک عائله‌مندی، عیدی و پاداش و سایر پرداخت‌های اضافی (که البته این  اقلام تنها شامل حال در حدود نیمی از کارگران می‌شود) و با احتساب یارانه‌های نقدی، به‌فرض آن‌که ان‌شا‌ء‌الله نصیب همه‌ی محرومان می‌شود!، باز هم دریافتی کارگران به نوعی است که بیش از۸۵ درصد آنان زیر «خط فقر نسبی» و در حدود ۵۰ درصد آنان زیر «خط فقر مطلق» قرار می‌گیرند . مثلا ٌ در سال ۱۳۹۳ متوسط دریافتی خانوار کارگری با احتساب همه‌ی انواع و اقسام دریافتی‌های دیگر و با احتساب دیگر شاغلان خانوار چیزی در حدود ۲/۱ میلیون تومان است. خط فقر مطلق در همین سال  در حدود ۵/۱ میلیون تومان برآورد می‌شود.  هم‌چنین در حالی که ۷۶ درصد از خانوارهای شهری هزینه‌ای کم‌تر از هزینه‌ی متوسط دارند، این رقم برای طبقه‌ی کارگر ۸۶ درصد است.
۷- برخلاف آن‌چه نظریه‌پردازان بورژوازی ایران و وابستگان دستگاه‌های قدرت می‌گویند، اگر بر اساس روش‌های مناسب اندازه‌گیری توزیع درآمد و شکاف فقر کار کنیم، توزیع درآمد در ایران بدتر شده است. یارانه‌ها اثر محدودی داشتند که به دلیل تورم آن اثر بسیار کم‌رنگ شده است، اما در عوض تورم  و فرصت رانت‌خواری و سودهای فوق‌عادی، لایه های بالایی را هرچه‌ثروت‌مند‌تر کرده است. بیکاری که حداقل ۱۳ و حداکثر ۵/۱۸ درصد است و دامن کارگران، زنان و محرومان (و البته جوان‌ترها را بیش‌تر) گرفته است. تورم و بیکاری موجب شده است که نسبت درآمد و دارایی ۱۰ درصد بالایی جامعه به ۵۰ تا ۶۰ درصد پایینی هر‌چه‌بیش‌تر شود. گرچه بخش زیادی از طبقه‌ی متوسط کم‌درآمد در تغییرات اقتصادی ناشی از تحریم ها متضرر شدند اما بیش‌ترین ضربه به‌هر‌حال دامن خانواده‌های کارگری و تهی‌دستان شهری‌ی ِ شهرهای بزرگ را گرفت.


۸- محرومیت‌های کارگری موجب سوء‌سکونت، افت جدی سطح سلامت، نارسایی تحصیلی، کاهش مواد غذایی مصرفی مناسب برای رشد کودکان و نوجوانان شده است.
۹- سال ۱۳۹۳ سالی خوش‌وعده و نکو نیست، از بهارش پیداست!


 
                   

سبکِ کار در جنبش کارگری!


به بهانه‌ی روز کارگر، نه فقط برای روز کارگر!


با اینکه دهه‌ی گذشته فعالان کارگری در جمع‌های کارگری به شکلی پراکنده از «سبک کار» در جنبش کارگری صحبت می‌کردند، به‌نظر می‌رسد که نه‌تنها این بحث در مسیر درست خود قرار نگرفت بلکه حتا به فراموشی سپرده شد و جز بخش کوچکی از فعالان کارگری، بقیه و حتا اعضای تشکل‌های کارگری موجود استقبالی از این بحث نکردند.
مطرح کردن و تداوم اینگونه مباحث در وضعیت کنونی اهمیت ویژه‌ای دارد. اکنون کارگران فعالی که در محیط‌های کار اشتغال و فعالیت دارند نیازمند آشنایی با سبک‌های مختلف فعالیت، بررسی این سبک‌ها و انتخاب کارآمدترین‌شان با توجه به شرایط مشخص و موجود هستند. برای نمونه طرح مباحثی چون: «کارگران فعال چه برنامه‌هایی برای محیط‌های کارشان  دارند و چگونه باید این برنامه‌ها را پیش ببرند؟»، «آشنایی با امر سازمان‌دهی و نحوه‌ی صحیح برخورد با مطالبات پیش‌رو در محل کار»، «چگونگی شکل‌دهی اعتراضات کارگری و سازمان‌دهی همکاران و این که خود فعال کارگری باید چه نقشی داشته باشد»، «رویکرد علنی یا غیرعلنی؟»، «شکل برخورد با مسئله‌ی تشکل‌های موجود دولتی؟ مشارکت یا عدم مشارکت؟»، « تأثیرگذاری سیستماتیک فعالان کارگری در روند مبارزات جاری و خودبخودی کارگران» و . . . ضروری به‌نظر می‌رسد.
برای پاسخ عملی و منطقی به مسائل بالا و موارد دیگر علاوه بر بهره‌گیری از تجربیات ارزشمند پیشین، حضور در محیط‌های کار و ارتباط نزدیک با کارگران امروزی ضروری است. متأسفانه در حال حاضر تنها قسمت کمی از فعالان کارگری به‌عنوان کارگر در محیط‌های کار حضور دارند. در دهه‌ی گذشته تقریباً نوددرصد از فعالان ِ جمع‌های کارگری یا خودشان کارگر بودند و یا ارتباط مستقیم با محیط‌های کارگری داشتند. اما اکنون این رویه کاملاً برعکس شده است و به‌نظر می‌رسد بخش بزرگی از فعالان به این نتیجه رسیده‌اند که برای تأثیرگذاری در تشکل‌ها و جمع‌های کارگری و جهت‌دهی به اعتراضات و جنبش خودبخودی کارگری نیازی به بودن در محیط‌های کار نیست و می‌توان خارج از این محیط‌ها نیز روند تأثیرگذاری را به شکلی مطلوب ادامه داد! این طرز فکر در کنار بازنشستگی و دیگر اَشکال انفصال از کار، تقریباً به خالی شدن محیط‌های کار از کارگران فعال انجامیده است. با توجه به زمان‌بَر و هزینه‌بَر بودن پرورش و رشد یک کارگر فعال در محیط کار برای طبقه‌ی کارگر، خروج هر فعال کارگری از کارخانه و قطع ارتباط او با همکاران‌اش موجب محرومیت کارگران جوان و معترض از نعمت همراهی و رفاقت با عناصر آگاه و باتجربه شده است. از سوی دیگر دوری از محیط کار، فعالان کارگری را به مرور از شرایط زیست، ساختار زندگی، تجربیات روزمره و درک مطالبات عینی کارگران – مانند امنیت شغلی، قراردادهای موقت، مشکلات درمانی، بیمه و . . . – خالی می‌کند. کارگران نیازمند رهبران عملی خود در محیط‌های کار هستند و در مقابل یک فعال کارگری نیز تنها در محیط کار می‌تواند به شکلی علنی مبارزات کارگری را پیش ببرد. این نوع علنی شدن نه‌تنها حاشیه‌ی امنیتی لازم را برای یک فعال به وجود می‌آورد، بلکه اعتماد‌به‌نفس لازم برای فعالیت فعال کارگری و سایر کارگران را ایجاد می‌کند. اما ارتباط اندام‌وار یک فعال با محیط‌های کار صرفاً از طریق نوشتن مقاله‌های کارگری و انتشار آن‌ها در سایت‌های کارگری به‌وجود نمی‌آید! در حال حاضر نظریات مفید فعالانی که خارج از محیط‌های کار (مثلاً اینترنت) مطرح و منتشر می‌شود تنها به دست فعالانی می‌رسد که به صورت مستمر به دنیای مجازی اینترنت دسترسی دارند و کماکان عموم کارگران از آن‌ها محروم می‌مانند. با وجود شرایطی که تقریباً نه فعالان در محیط‌های کارگری حضور دارند و نه یک نشریه‌ی کارگری، که عهده‌دار انتقال آگاهی طبقاتی به کارگران باشد، منتشر و میان کارگران پخش شود و حتا دریغ از یک تک‌برگ که اخبار کارگری را به اطلاع کارگران برساند، آیا می‌توان از کارگران انتظار داشت که خودشان برای ایجاد تشکل مستقل برنامه داشته باشند و یا اعتراضات کارگری را سازمان دهند!؟


در شرایط فعلی هر فعال کارگری می‌تواند با طرح مطالبات روز کارگری در قالب نشریه و یا حتا انتشار یک تک‌برگ، نقش مؤثری در انتقال آگاهی طبقاتی به محیط‌های کار ایفا کند. اگر این واقعیت را بپذیریم که بین بدنه‌ی جنبش کارگری و فعالان فاصله‌ی زیادی ایجاد شده، با سبک کار مطرح‌شده این فاصله کم‌تر می‌شود و کارگران از دانستن اخبار و مطالبات روز کارگری محروم نمی‌شوند. با شناسایی شهرک‌های صنعتی، محیط‌های کار و محله‌های کارگری در هر شهر و منطقه‌ای، به‌راحتی می‌توان با تکثیر و پخش چنین برگه‌هایی این وظیفه‌ی مهم را انجام داد. تجربه نشان داده است که کارگران اخبار و نشریه‌های کارگری را به هر شکلی که دریافت کنند با خودشان به محیط‌های کار می‌برند و به همکاران‌شان نشان می‌دهند و به صورت جمعی آن را می‌خوانند که باعث طرح جمعی مباحث کارگری در محیط‌های کار می‌شود. این سبک کار به‌ویژه در مناسبت‌های خاص سال مانند اول ماه مه (روز جهانی کارگر) اگر به شکلی فراگیر انجام شود باعث آگاهی کارگران جوان از تاریخچه‌ی روز کارگر، آموزش این کارگران و آشنایی آنان با مطالبات روز خود می‌شود.


امروز اگر جمع‌های کارگری یا کمیته‌های متشکل از فعالان کارگری نخواهند این سبک کار را پی بگیرند و یا آن را در اولویت کار خود قرار دهند، نه‌تنها ارتباطی با بدنه‌ی جنبش کارگری نخواهند داشت بلکه خود این تشکل‌ها با هدر دادن بخش قابل توجهی از توان فعالان و تبلیغ راهکارهای نادرست، ناخواسته مانع دیگری می‌شوند در راه سازمان‌یابی کارگری.
این‌که کمیته‌های گوناگون فعالان کارگری فقط به صدور بیانیه و اطلاعیه در روزها و مناسب‌های گوناگون بسنده کنند مانند مغازه‌ای خواهند شد که تنها می‌خواهد کرکره‌اش باز بماند و ویترین‌اش رنگ و لعاب داشته باشد که متأسفانه برای کارگران سودی در پی نخواهد داشت. آن دسته از فعالان کارگری که با بدنه‌ی کارگری مرتبط بوده و خود بخشی از نیروی کار موجود هستند، در جریان سیر طبیعی مبارزات کارگری رشد کرده و به شکلی علنی در عرصه‌ی این مبارزات پیش می‌روند. در جریان مبارزات واقعی کارگران در محیط‌های کار این رویکرد علنی گریزناپذیر بوده و اگر علنی شدن شکل طبیعی‌اش را طی کرده باشد، هم از طرف کارگران پذیرفته می‌شود و هم اثرگذاری و تداوم کار را به شکلی طبیعی پیش خواهد برد. مبارزه برای ایجاد تشکل در محیط‌های کار، مبارزه برای کسب مطالبات سراسری کارگران و هر واحد تولیدی خاص، ارتباط علنی و ارگانیک بین فعال کارگری و طبقه‌ی کارگر را کامل‌تر می‌کند. فاصله گرفتن فعال کارگری از این سیر طبیعی مبارزاتی، عقیم ماندن مبارزات روزمره‌ی کارگری را تشدید می‌کند. انتقال تجربیات کارگری به شکل رودررو، فعال کارگری را تبدیل به یک رهبر عملی و شناخته‌شده می‌کند.


خواست و مبارزه برای مطالبات کارگری به دور از محیط‌های کار و بدون ارتباط ارگانیک با بدنه‌ی کارگری نتیجه‌ی چندانی نمی‌گیرد و این دور باطل سالیان‌سال بدون ایجاد کوچک‌ترین تحولی در پیشبرد مبارزات کارگری ادامه می‌یابد. بخشی از فعالان کارگری وقتی از محیط‌‌های کار دور می‌شوند، خودبزرگ‌بینی‌شان تقویت شده و بدون پشتوانه‌ی بدنه‌ی کارگری به عناوین مختلف و در هر امری بیانیه و اطلاعیه صادر می‌کنند یا تنها به اشکالی از فعالیت مانند جمع‌آوری امضا روی می‌آورند. کار بعضی از آن‌ها تا آنجا پیش می‌رود که یک جمع دو سه نفره را یک تشکل کارگری معرفی می‌کنند! این فعالان کارگری به فیلم‌سازانی می‌مانند که صرفاً  برای دریافت جوایز بین‌المللی فیلم می‌سازند. آنان بیش‌تر برای سایت‌ها و رسانه‌ها بیانیه و اطلاعیه صادر می‌کنند و نه برای کارگران. شناخته شدن فعالان خارج از مرزهای کشور و شناخته شدن آن‌ها برای طبقه‌ی کارگر جهانی و تشکل‌های کارگری سراسر جهان امری ضروری است اما نباید به کنده شدن آن‌ها از عرصه‌ی واقعی مبارزات کارگری جاری و پیش روی‌شان بیانجامد. کدام کارگر بیانیه‌ها و اطلاعیه‌های چنین فعالانی را دیده و می‌خواند؟ تجربه‌ی مبارزات کارگری نباید تکیه‌گاه برخی فعالان برای کسب شهرت و صدور اطلاعیه‌های نمایشی شود. طبقه‌ی کارگر برای علنی شدن و رشد هر فعال کارگری باید هزینه و زمان زیادی صرف کند و از دست دادن و دور ماندن هر فعال کارگری از پایگاه‌ طبقاتی‌اش ضربه‌ی جبران‌ناپذیری به جنبش کارگری وارد می‌کند. در واقع این سبک کار نمایشی، غیرسازمان‌گر و جدا از محیط‌های کار را نمی‌توان سازمان‌گری کارگری نامید، بلکه بیش‌تر به فعالیت‌های اجتماعی و مدنی می‌ماند که سازوکار و ترکیب طبقاتی خود را دارد!


طبقه‌ی کارگر ایران در شرایط کنونی نیازمند سبک کاری است که بتواند با کمک آن خود را در قالب خواست و مطالبات روزانه و عینی متشکل کند. سازماندهی کارگران در عرصه‌ی مبارزات کارگری امری است که اکثر فعالان کارگری آن را فراموش کرده‌اند. فعالان کارگری و کمیته‌های کارگری نباید منتظر اعتراض و اعتصاب محیط‌های کار و واحدهای تولیدی باشند و بعد تصمیم به دخالت‌گری، آن‌هم به شکلی ناقص، بگیرند. عدم حضور فعالان کارگری در محیط‌های کار و عدم ارتباط آن‌ها با این محیط‌ها قدرت سازماندهی طبقه‌ی کارگر را به شدت تضعیف می‌کند. پیشبرد سازمان‌دهی کارگران در محیط‌های کار (اعم از کارگاه، پروژه، کارخانه، شرکت‌های خدماتی، بیمارستان و . . .) نیازمند شکل‌گیری نهادها و نطفه‌های کارگری درون این محیط‌ها و بین کارگران است. بدون ایجاد چنین نطفه‌هایی در محیط‌های کار، سازمان‌دهی برای ایجاد تشکل‌های کارگری امری غیرممکن است. بخشی از سبک کار درست فعالان و کمیته‌های کارگری هموار کردن مسیرهایی است که طی آن‌ها کارگران فعال در محیط‌های کار برای بسترسازی و ساختن تشکل‌ آموزش ببینند. وظیفه‌ی فعالان کارگری و به‌ویژه بخش متشکل آن ارائه‌ی راهکارهایی است که این مسیر ناهموار را برای کارگران هموار سازد. وقتی سخن از سبک کار به میان می‌آید منظور زنجیرهای به هم مرتبطی است که امر سازمان‌دهی، راهکارها، رویکردهای علنی، ارتباط با بدنه‌ی کارگری و در مجموع بسترسازی برای ایجاد تشکل‌های مستقل کارگری و جهت‌دهی مبارزات کارگران در مسیر کسب مطالبات روزافزون را شامل می‌شود. این سبک کار مشخص اعتماد‌به‌نفس کارگران در عرصه‌ی مبارزات طبقاتی را بالا برده و آنان را به ابزارهایی مسلح می‌کند تا با کمک آن‌ها بتوانند به افسردگی، واماندگی و یأس موجود غلبه کنند.

 


 نشر کارگری «ما» – اردیبهشت ١٣٩
۳

                                       دستمزد
مزد یا دستمزد شکل پولی یی است که به کارگران در قبال فروش نیروی کارشان  پرداخت می شود. سطح دستمزدها قیمت نیروی کار است. نیروی کار برخلاف دیگر کالاها تحت روابط تولیدی سرمایه داری تولید نمی شود بنابراین ارزش آن هم در بازار نمی تواند مانند قیمت یک کالای معمولی حول و حوش ارزش واقعی و قیمت تولید آن تعیین شود و نوسان کند. در نظام سرمایه و سیستم کارِمزدی همواره این تناقض وجود دارد که از یک سو نیروی کار به مثابه یک کالاارزیابی و خرید و فروش می شود و از سوی دیگر نمی تواند بسان یک کالای معمولی  متاثر از تولید (قیمت تمام شده ی) آن قیمت گذاری شود و در شرایط عرضه و تقاضا نوسان یابد! به همین دلیل قیمت گذاری بر نیروی کار و تعیین دستمزد در این ساختار همیشه مورد اختلاف است. قانون همیشگی نظام سرمایه داری کسب حداکثر سود به هر قیمت است؛ معنای آن در این مورد تلاش برای کاهش هرچه بیشتر قیمت تمام شده ی کالاهای تولید یا خدمات ارایه شده وعرضه ی آن ها به بازار با قیمت هرچه بیشتر است. و از آن جا که یکی از مولفه های هرچند کوچک قیمت تمام شده ی محصولات – که همیشه در جهت کاهش آن تلاش می شود – “مزد کارگران” است در این نظام تحقق دستمزد واقعی و عادلانه توهم یا رویایی بیش نیست. با این همه در همین نظام مبارزه ی طبقه کارگر برای تحمیل سطح دستمزدی بالاتر وهرچه نزدیک تر به دستمزد واقعی همواره ادامه دارد. شیوه ی محاسبه ی “مزد” و تعیین “سطح دستمزد”ها در هر زمان بر اساس شرایط اجتماعی و تاریخی موجود، میزان بهره مندی جامعه از پیشرفت و تکنولوژی، توازن قوا، سطح جنبش و پتانسیل نیروهای درگیر درمبارزه ی طبقاتی تعیین می شود. نتیجه ی تاثیر این عوامل است که مشاهده می شود در شرایط اجتماعی تاریخی ای چون دوره ی پس از جنگ جهانی دوم که ضرورت بازسازی خرابی های ناشی از جنگ بکارگیری گسترده و پر شمار نیروی کار را امری گریزناپذیر کرده بود، توام بودن این ضرورت و نیاز و حضور پر قدرت نیروها و سازمان های چپ درعرصه های ملی و بین المللی موجب می شود سازمان های کارگری قدرت و توان چانه زنی بالایی داشته باشند. در این دوره قیمت نیروی کار، شرایط کار، روابط کار و در نتیجه  سطح دستمزدها، شیوه های تعیین و محاسبه ی دستمزد و دیگر شرایط به سمت منافع طبقه ی کارگر گرایش می یابد؛ ساعات کار هفتگی کاهش و ایمنی کار و پوشش های تامین اجتماعی نیز به شکل قابل ملاحظه ای افزایش پیدا می کند. به عکس در دوره های رکود اقتصادی و افزایش بیکاری همه ی این دستاوردها به زیان طبقه کارگر کاهش می یابد و یا بازپس گرفته می شود. به هر حال این حقیقت را نمی توان  نادیده گرفت که کسب دستمزد و مبارزه برای افزایش سطح آن همواره و در هر شرایط یکی از حیاتی ترین عرصه های جنبش های کارگری و مبارزه ی طبقاتی بوده است.  فارغ از آزمندی و زیاده خواهی های ساختاری سرمایه داری و تمایل همیشگی این سیستم به سرکوب دستمزدها، تجربه های تاریخی ثابت کرده است که دستیابی به دستمزدهای بهتر و یا دستمزدهایی عادلانه تر و نزدیکتر به مزد واقعی فقط زمانی ممکن و میسر بوده که قدرت چانه زنی کارگران زیاد و غالب باشد و این نیز در صورت حضور و پویایی تشکل های مستقل و پرقدرت کارگری به دست آمده است. اما واقعیت دیگری که همواره چون سنگ سخت روزگار صلابت خود را نشان داده این است که تشکل های مستقل و پر قدرت کارگری نیز ایجاد نمی شوند و یا حضور پرقدرت آن ها استمرار نمی یابد مگر زمانی که انبوه کارگران در جایگاه واقعی خود حضور مادی داشته باشند؛ شغلی وجود داشته باشد، کارگران به کار اشتغال داشته و از امنیت شعلی نیزدست کم بطور نسبی برخوردارباشند. در دوران حاکمیت رکود اقتصادی در جامعه و وجود تهدید بیکاری و زمانی که حتا کارگران شاغل در بنگاه ها و سنگرهای تولید یا ارایه خدمات امنیت شغلی ندارند اصولا حرف چندانی برای گفتن نیست. در چنین اوضاع و احوالی تشکل های حتا قوی کارگری نیز در صورت حضور عملا میدان و محلی برای چانه زنی بر سر دستمزد و بهبود شرایط کار ندارند! در این شرایط بخش مهمی از مبارزات کارگری علیه بیکاری و عوامل بوجود آورنده آن به وقوع می پیوندد. تشکل های بیکاران نیز در صورت وجود آنگاه می توانند اثر گذار باشند که در کنار و هماهنگ با تشکل های کارگری مبارزه کنند. در غیر این صورت بیکاران در موثرترین حالت فقط می توانند  فشارهای موجی و گذرا ایجاد کنند.
به این ترتیب می بینیم  مانند داستان مرغ و تخم مرغ که در یک منطق ساده و عددی نمی توان یکی را بر دیگری مقدم شمرد جنبش کارگری ایران نیز درعمل در گیر معضلی سه گانه – بسان سه وجه یک مثلث -  است که هر یک از اضلاع بدون حضور دو ضلع دیگر معنا و کارکردی ندارد و هر معضل نیز به تنهایی نمی تواند راه حلی اساسی وماندگار داشته باشد؛ از یک سو دستمزد و مبارزه برای پرداخت و افزایش عادلانه آن امری همیشگی و کاملا حیاتی برای طبقه کارگراست، امری که پیوسته توسط بیکاری و لشکر بیکاران تهدید می شود. از دیگرسو کسب این حق و ماندگاری آن در مقابل انواع سرکوب ها وترفندهای سرمایه داری در گرو استقلال، قدرت و پویایی “تشکل های کارگری” است. و از طرف دیگر ایجاد و فعالیت مستقل، آزادانه و مفید این تشکل ها هم خود به : الف) اشتغال و امنیت شغلی. یعنی حضور کارگران در جایگاه های طبقاتی خود و نبود یا ناچیز بودن تهدید بیکاری. ب) وجود حد معینی از آگاهی طبقاتی در میان کارگران. ج) وجود حداقل هایی از آزادی و قانون مندی در جامعه که خود دستآورد مبارزات طبقه ی کارگردر عرصه ی جهانی است، بستگی دارد.
متاسفانه واقعیت این است که هرسه مولفه ی گفته شده در بالا توسط برنامه ها و سیاست های حکومت سرمایه هم بطور ریشه ای و درون زا و هم متاثر از سیاست های توصیه شده ی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول از طبقه کارگر ایران دریغ می گردد؛ در پی سیاست های تعدیل ساختاری و واردات انبوه کالاهای مصرفی زمینه های تولیدات صنعتی و کشاورزی و اشتغال در این حوزه ها آسیب جدی دیده و روبه نابودی کامل است. لشکر پرشمار کارگران بیکار دست آورد این سیاست ها و تهدید دستمزدهاست، قراردادهای موقت کار و بدتراز آن قراردادهای سفید امضا تهدیدی جدی علیه امنیت شعلی کارگران است . مکمل این دو سیاست  رفتارها و روش های مبتنی بر تحدید  جدی ویا سلب آزادی های فردی و اجتماعی ، نقض همین  دموکراسی ناچیز بورژوایی  و در نتیجه سلب آزادی بیان است که از یک سو مانعی  در روند رشد آگاهی طبقاتی کارگران است و از دیگر سو با استناد به قانون های ضدکارگری و همچنین بهره گیری از اهرم های فشار غیر قانونی سد راه ایجاد و فعالیت آزادانه ی تشکل های مستقل کارگری می شود. 


به این ترتیب شاهد هستیم که دستمزدها سرکوب می شود و مزد های واقعی هر روز کاهش می یابد، تحدید آزادی و وجود سدهای قانونی و غیر قانونی مانع ایجاد و فعالیت آزادانه تشکل های کارگری می شود وسرانجام با بحران و بیکارسازی انبوه و همزمان قراردادهای موقت کار امنیت شغلی از کارگران سلب می شود. بدیهی است که این پارامترها بر یکدیگر اثر متقابل دارند و تقویت یا تضعیف هرضلع مثلث می تواند تقویت یا تضعیف دیگر اضلاع را موجب شود. تاثیر متقابل این وجوه از مبارزه چیزی است که بی توجهی به آن موجب سترون شدن تلاش ها و مبارزات می گردد. مبارزه ی طبقاتی کارگران بطورگزیرناپذیری همزمان در هر سه حوزه جریان دارد. اما بطور حتم در هر زمان و بر اساس شرایط ویژه ی هر منطقه و بنگاه و تشخیص نیروهای فعال کارگری در گیر، ثقل مبارزات و تلاش ها بر یکی از این سه وجه قرار خواهد گرفت و هرگاه این تشخیص نادرست از آب درآید بر ناکامی و عقب ماندگی جنبش کارگری افزوده خواهد شد. 


نشر کارگری «ما» – اردیبهشت ١٣٩
۳




 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد