ساز می زند
کار می کند
میخواند
حروف سربی را کنار هم می نشاند
تا حرف دیگری را خواندنی کند!
باحروف سربی واژهی مبارزه میسازد
مبارز میشود شوق در چشمانش جانی دوباره میگیرد
میخواند
ساز میزند
سازمان میدهد !
تاب آوری در برابر نوجوانی و جوانیش اندک است
حبس میشود
سال ها حبس می کشد
درحبس زبان دیگران را میآموزد
می نویسد
زبان دیگری را برگردان میکند
تا من بخوانم
تو بخوانی!
می آموزد
می آموزاند
و عمری به دانایی طی میکند
عمری با دانایان می خواند
با دیگرانسازمان میدهد
سندیکا ، کانون و کوه با او یکی می شود
پرویز بابایی رفیق راه میشود
مشعلی سوزان در مسیر زندگی دیگران
از پایانه غسالخانه به بعد
همه از او سخن می گویند
دریغی در کار نیست !
او تا همیشه در کتاب هایش جاری است !