یاد آر !
یاد آر حکایت بهمن و
آن تخت ستم باره را !
یاد آر گره مشت مردمان
و راهی به قیامی سترگ را !
یاد آر صدای لرزانی را
که شِنفتِ صدای انقلاب را
دیر هنگام واگفت !
یاد آر انقلاب فیروزمند
که چون سیل آسودگی را از کاخ ربود !
یاد آر
سال های پس از آن
در پی ربایش آرای مردم
آن جنبش سبزِ بیشمار را
با مهر سکوتش
که فریا د برآورد :
رای من کجاست ؟
یادآر " دی " را
آن خیزشِ توده ها به صد شهر
افسون شدگان ِ خام خیالی قدرت ماندگار را
آشوبید با هشدار :
فرودستان ننشسته اند به انتظار
و اردوی زحمت را طاقت بسیاری نیست!
دیری نگذشته بود و "آبان " رسید
و "آذری" که افروخته شد
یاد آر !
دور باشیِ از مردم را
و تکیه بر پشتوانه ای از قدرت
از خیل فرودستان صدها شهید ستاندند !!
در هنگامه ای که پیشاپیش
نان
کار
و آزادی را ستانده بودند !
"عارف " خون جوانان وطن را
سروده بود تا عبرت آموز گردد!
لیک دوباره
خون بارشی به خیابان را
به تیر جفا !
یاد آر !
آن خاک خون جوشِ میدان ژاله را
یاد آر !
و به یاد آر!
او را
کز پی انقلاب
چه سان زبیکسی مرد !
نه سپاهی ماندش
نه آن همه لشکر ِ با مواجب و مزد
لشکری که می ریزد
می گریزد از جا
یاد آر گذشته را !
به یاد آر!