کار در ایران

درباره‌ی حقوق کار و ... این صفحه برای کارگران و زحمتکشان منتشر می‌شود ،در معرفی آن بکوشید .

کار در ایران

درباره‌ی حقوق کار و ... این صفحه برای کارگران و زحمتکشان منتشر می‌شود ،در معرفی آن بکوشید .

جنبشِ کارگرى، مدیونِ انسان‏هاى شریف است -خاطراتِ حسین سمنانى (دبیرِ سابقِ سندیکاى مستقلِ کارگران کفاش)

مقدمه:

زنده یاد حسین سمنانی دبیر سندیکای مستقل کفاش در سال 1309 متولد شد و در نوجوانی به کار در حرفه کفاشی پرداخت. از ویژگی های زنده یاد سمنانی این که به سرعت به شخصیتی کاریزماتیک در بین کارگران تبدیل شد. او از اعضای برجسته شورای متحده مرکزی بود و در عین حال توانسته بود به حزب توده ایران راه یابد . شدیدا علاقمند به مطالعه به ویژه در حوزه علوم انسانی بود و تنها کارگر سندیکایی است که آنچه را در کلاس‌‌هایی که از سوی کمیسیون آمورش سندیکا به کارگران یاد می‌داد به صورت کتاب منتشرکرد. کتاب دانستنی های سندیکایی یادگار او برای جنبش کارگری ایران است که پس ازدرگذشت او به همت آقای جواد مهران گهر وبه کوشش هیات موسسان سندیکایی ایران مجددا ویرایش و به چاپ رسید و در اختیار کارگران جوان و دوستداران جنبش کارگری قرار گرفت. زنده‌یاد حسین سمنانی در 24مهر ماه 1381 در تهران دیده از جهان فروبست . فعالان سندیکایی ایران در سندیکای نانوایان برای او مراسم بزرگداشتی برگزار کردند و در همین مراسم بود که هیات موسسان سندیکاهای کارگری بنیان گذاشته شد. یادش همواره گرامی باد  

 

 

 

جنبشِ کارگرى، مدیونِ انسان‏هاى شریف است

خاطراتِ حسین سمنانى

(دبیرِ سابقِ سندیکاى مستقلِ کارگران کفاش)

 

آشنایى

فعالیت‏‌هاى صنفى من با کار روزانه  14 الى 16 ساعت شروع شد و این رفته رفته در من اثر ناخوش‏‌آیندى داشت. به‏‌تدریج با وضعیتِ‌ کارگرا‌ن  و کارگاه‏‌هاى کفاشى آشنا شدم. از طرفِ دیگر، روزنامه‏‌هاى وابسته به اتحادیه‏‌هاى کارگرى را مطالعه مى‏‌کردم و آن‏چه از محرومیت‏‌هاى  طبقه‏‌ى کارگر در آن‏ها منعکس بود با وضع نابه‏‌سامان و زحماتِ روزانه‏‌ى کارگرانِ کفاش مطابقت مى‏‌دادم: محل کثیفِ کارگاه‏‌ها در زیرزمین‏‌ها و یا در بالکن کوچک مغازه‏‌ها پر از دود و هواى آلوده باچند کارگر و بى‏‌اعتنایى کارفرمایان و عدم مقررات انسانى و قانونى و عدم بیمه در من مثل جرق‌ه‏اى در حال اشتعال بود. در چنین شرایطى با بعضى از کارگرانِ عضو اتحادیه‏‌ى کارگرانِ کفاش آشنا شدم و مشتاقانه در صف آن‏ها قرار گرفتم. حکومتِ قوام‏‌السلطنه در اثر فشار و اتحادِ کارگران،لایحه‏‌ى قانونى کار راکه در آن زمان اولین وزیرِ آن، مظفر فیروز بود به مجلس آورد. «شوراى متحده مرکزى»، اتحادیه‏‌هاى کارگران و زحمت‏کشان ایران، مبارزه در راه به تصویب رساندنِ قانونِ کار را در اولویت مبارزه در راه تحقق بخشیدن به هدف اصلى خود، یعنى رفاه طبقه‏‌ى کارگر قرار داد. جلساتِ مداومِ شبانه و روزانه در محل اتحادیه‏‌هاى کارگرى تشکیل مى‏‌شد.  ادامه مطلب ...

عاقبت، سندیکاى به آن خوبى بسته شد - خاطرات محمدعلى طبرسى (دبیرِ سابقِ سندیکاى مستقلِ کارگرانِ بافتده ـ سوزنى)

  سخنی کوتاه باخوانندگان !

ماهنامه "اندیشه جامعه " در زمان انتشار در یک اقدام شجاعانه به موضوعی پرداخت که پیش از هرچیز نام جنبش سرکوب شده ای را بر سر زیان‌ها انداخت و طرح موضوعی را  درانداخت تا چالش بین روشنفکران و کارگران و اهالی کار و زحمت را به تفاهم رهنمون شود و از رسانه پلی ساخت تا به سرگردانی گروه های وسیع کارگری که نمی خواستند تابع سازمان‌های زرد خانه کارگری باشند، کمک کند تا از آنسوی مزرع بی آب و علفی که سراب بود با عبور از پل رسانه به سویی بروندکه بتوانند در زمینی مساعد بذر همبستگی خود را بپاشند.

با کسب اجازه از آقای عاشوری از طریق برادر ایشان آقای امین عاشوری (که خود از زحمتکشان عرصه رسانه است)، نسخه هایی از مصاحبه های گرفته شده از فعالان و پیش کسوتان سندیکایی در اختیارم قرار گرفت که تلاش می کنم این تجربیات گرانقدر را در با بازنشر در این صفحه در اختیار کارگران و علاقمندان به جنبش کارگری قرار دهم. امیدوارم موفق به انتشار همه ِ مصاحبه ها و خاطرات کارگران سندیکایی ایران موجود در ماهنامه اندیشه جامعه گرد آمده است بشوم. باشد که این کوشش مورد توجه خوانندگان قرار گیرد. بار دیگر وظیفه خود میدانم که قدردان  آقای محمد رضا عاشوری به پاس این کوشش ارجمندش باشم .

 

 

عاقبت، سندیکاى به آن خوبى بسته شد

 

خاطرات محمدعلى طبرسى

(دبیرِ سابقِ سندیکاى مستقلِ کارگرانِ بافتده ـ سوزنى)

 

نخستین قدم‏ها

من از نوجوانى مشغول کار شدم. در رشت در یک کارخانه جوراب‏‌بافى کار مى‏‌کردم. در آن زمان هنوز ماشینِ بافت زیاد نبود، شاید در کل رشت یکى یا دو تا «کشو» بود. اکثرا «بافنده» به «جوراب‏‌باف»ها مى‏‌گفتند. کارخانه‏‌اى که ما کار مى‏‌کردیم پنجاه تا شصت نفر کارگر داشت. نزدیک عید کارفرما گفت باید شب‏‌کارى کنید. آن‏ها دو برادر بودند. من همیشه ناراحت بودم که با این مزد کمى که به ما مى‏‌دهند، باید شب‏‌کارى هم بکنیم. روزگار سختى بود. مزدها کم بود و حساب و کتاب درستى هم نداشت.    

من و دوستانم با خبر شدیم که یک‏‌جایى به‏‌وجود آمده به «نام کمیته‏‌ى ایالتى گیلان». رفتیم آن‏جا و از مسایل سیاسى هم خبرى نداشتیم. آن‏جا برنامه‏‌هاى متنوعى بود، سخنرانى، نمایش، سرودخوانى و غیره. رفت وآمد ما به کمیته زیاد شد، چون‏‌که برنامه‏‌هاى آن‏جا تأثیر زیادى روى ما گذاشته بود. یک روز یک تئاتر نمایش دادند که شخصى به‏نام احمد نورهن بود و کارگر کفاشى به نام برزو. در این نمایش یک کارگرِ پرس‏کار دستش زیر پرس مى‏‌رود و انگشت‏‌هایش قطع مى‏‌شود. کارگران راجع به محیط کار و مشکلاتى که بعد از این حوادث براى کارگر پیش مى‏‌آید، صحبت مى‏‌کنند. چاره کار براى حل این گونه مسایل را در وحدت خودشان مى‏‌بینند. دست‏‌هاى خودشان را به‏‌عنوانِ اتحاد روى‏‌هم مى‏‌گذارند. آن کارگرجوان که انگشت‏‌هایش قطع شده بود هم به جمع آن‏ها پیوست و گفت: «من نیز با دستِ بریده‏‌ام با شما متحد مى‏‌شوم» و دست آسیب‏‌دیده‏‌ى خود را روى دست سایرین گذاشت. آن‏ها متحد شدند و گفتند ما باید به خیابان بریزیم و از حقوق خودمان دفاع کنیم. این نمایش روى من خیلى تأثیر گذاشت، طورى که از آن به بعد من مرتب به کمیته مى‏‌رفتم و در آن‏جا شاهدِ سخنرانى‏‌ها و گفت‏ وگوهاى زیادى مى‏‌شدم. از به‏‌وجود آمدن قانون کار، از محدودشدن ساعات کار، از کم بودن دست‏مزدها وچیزهایى از این قبیل. کارگران مى‏‌آمدند وصحبت مى‏‌کردند، اشخاص دیگرى هم که خودشان کارگر نبودند اما نسبت به این مسائل آگاهى داشتند مى‏‌آمدند و در جلسات سخنرانى مى‏‌کردند و همه صحبت‏‌ها درباره‏‌ى این بود که اگر کارگران، اتحادیه داشته باشند، مى‏‌شود این گرفتارى‏‌ها را کم کرد.

 

ادامه مطلب ...

تشکیلات کارگری لازمه‏ ى زندگى طبقه‏ ى کارگر است مصاحبه با عباس خرم (دبیرِ سابقِ سندیکاى مستقلِ کارگرانِ نانوا)


سخن از تاک بزرگی‌ست

                                  به باغی زیبا

هر که ره یافت به آن باغ فراخ

                                  میوه آن چیده ست!

سخن از مردم افسون شده نیست

                       سخن از دلشدگانی ست که بی‌هیچ قرار _    ره سندیکا را می پویند .

**************************************************************************

تشکیلات کارگری لازمه‏ ى زندگى طبقه‏ ى کارگر است

 گفت و شنودى با عباس خرم

(دبیرِ سابقِ سندیکاى مستقلِ کارگرانِ نانوا)

( بخش پایانی)

     در گفته ‏هاى شما على‏ رغم اشارات زیاد به توانایى سندیکاى خبازان و تربیت کادر ورزیده درسندیکا، که گاه اشاراتى نیز به عدم اطمینان ازپاى‏بندى اعضاء یا کارگران نانوا به تصمیماتِ سندیکا به چشم مى‏ خورد. به‏ نظر مى‏ رسد چنین گفته‏ هایى هم‏خوانى‏ هاى لازم را ندارد. تحلیل شما ازاین ناهم‏خوانى‏ ها چیست؟

عباس خرم: در کنفرانس مطبوعاتى که داشتیم سندیکادر مقابل ساواک ایستاد که اگر بخواهید این افراد را دستگیر کنید ما براى‏ تان مشکل ایجاد مى‏ کنیم. تشکیلات ما آن موقع خوب بود ولى اطمینان نداشتیم که اگر اعلان اعتصاب بکنیم موفق مى‏ شویم، منتها یک امتحانى کردیم و آن این بود که در شمیران مسئول اداره‏ ى نان تهران دستور داده بود که کارگاه‏ هاى تافتونى نان روغنى نپزند و این مسأله به درآمد کارگرها خسارت مى‏زد. چون کارگرها براى پختن نان روغنى و شیرمال مزد مى‏ گرفتند. در نتیجه، اعتراضاتى شروع شد و سندیکا به آن‏ها دستور داد که در فلان روز وقتى که صبح دست از کار کشیدید، چاشت‏ تان را بردارید و بروید در ساختمان شهردارى شمیران بنشینید.   آن‏جا ــ شمیران ــ به علت این‏که محیط محدود بود و کوچک مى‏ توانستیم موفق بشویم ضمن این‏که نانوایى‏ ها هم کم بودند و همه هم محلى بودند و همه هم‏دیگر را مى‏شناختند به همین علت هیچ‏کس تمرد نمى‏ کرد. از طرف دیگر، به نفع کارفرماها هم بود چون وقتى روغنى مى‏ پزند سود کارفرما هم بیش‏تر مى‏ شود درنتیجه کارفرما هم حمایت مى‏کرد ما هم از این موضوع حُسنِ استفاده کردیم که قدرت خودمان را نشان بدهیم حتا دَرِ خانه شاه تافتونى بود که حتا آن‏را هم تعطیل کردیم. ماها همه غیب زدیم یعنى کسى ماها را در تهران پیدا نمى‏ کرد هى این ور و آن‏ور زنگ مى‏ زدند تا غروب کارگرها آن‏جا نشسته بودند نزدیک‏ی هاى غروب ما خودمان را نشان دادیم و آقاى مهندس والایى، رییس نان تهران، گفت: آقا! این چه خبره؟ چرا این طوریه؟ گفتم: شما گفتید نپزند آن‏ها هم نپختند. رفتند در شهردارى نشستند.

ادامه مطلب ...