سخنی کوتاه باخوانندگان !
ماهنامه "اندیشه جامعه " در زمان انتشار در یک اقدام شجاعانه به موضوعی پرداخت که پیش از هرچیز نام جنبش سرکوب شده ای را بر سر زیانها انداخت و طرح موضوعی را درانداخت تا چالش بین روشنفکران و کارگران و اهالی کار و زحمت را به تفاهم رهنمون شود و از رسانه پلی ساخت تا به سرگردانی گروه های وسیع کارگری که نمی خواستند تابع سازمانهای زرد خانه کارگری باشند، کمک کند تا از آنسوی مزرع بی آب و علفی که سراب بود با عبور از پل رسانه به سویی بروندکه بتوانند در زمینی مساعد بذر همبستگی خود را بپاشند.
با کسب اجازه از آقای عاشوری از طریق برادر ایشان آقای امین عاشوری (که خود از زحمتکشان عرصه رسانه است)، نسخه هایی از مصاحبه های گرفته شده از فعالان و پیش کسوتان سندیکایی در اختیارم قرار گرفت که تلاش می کنم این تجربیات گرانقدر را در با بازنشر در این صفحه در اختیار کارگران و علاقمندان به جنبش کارگری قرار دهم. امیدوارم موفق به انتشار همه ِ مصاحبه ها و خاطرات کارگران سندیکایی ایران موجود در ماهنامه اندیشه جامعه گرد آمده است بشوم. باشد که این کوشش مورد توجه خوانندگان قرار گیرد. بار دیگر وظیفه خود میدانم که قدردان آقای محمد رضا عاشوری به پاس این کوشش ارجمندش باشم .
عاقبت، سندیکاى به آن خوبى بسته شد
خاطرات محمدعلى طبرسى
(دبیرِ سابقِ سندیکاى مستقلِ کارگرانِ بافتده ـ سوزنى)
نخستین قدمها
من از نوجوانى مشغول کار شدم. در رشت در یک کارخانه جوراببافى کار مىکردم. در آن زمان هنوز ماشینِ بافت زیاد نبود، شاید در کل رشت یکى یا دو تا «کشو» بود. اکثرا «بافنده» به «جورابباف»ها مىگفتند. کارخانهاى که ما کار مىکردیم پنجاه تا شصت نفر کارگر داشت. نزدیک عید کارفرما گفت باید شبکارى کنید. آنها دو برادر بودند. من همیشه ناراحت بودم که با این مزد کمى که به ما مىدهند، باید شبکارى هم بکنیم. روزگار سختى بود. مزدها کم بود و حساب و کتاب درستى هم نداشت.
من و دوستانم با خبر شدیم که یکجایى بهوجود آمده به «نام کمیتهى ایالتى گیلان». رفتیم آنجا و از مسایل سیاسى هم خبرى نداشتیم. آنجا برنامههاى متنوعى بود، سخنرانى، نمایش، سرودخوانى و غیره. رفت وآمد ما به کمیته زیاد شد، چونکه برنامههاى آنجا تأثیر زیادى روى ما گذاشته بود. یک روز یک تئاتر نمایش دادند که شخصى بهنام احمد نورهن بود و کارگر کفاشى به نام برزو. در این نمایش یک کارگرِ پرسکار دستش زیر پرس مىرود و انگشتهایش قطع مىشود. کارگران راجع به محیط کار و مشکلاتى که بعد از این حوادث براى کارگر پیش مىآید، صحبت مىکنند. چاره کار براى حل این گونه مسایل را در وحدت خودشان مىبینند. دستهاى خودشان را بهعنوانِ اتحاد روىهم مىگذارند. آن کارگرجوان که انگشتهایش قطع شده بود هم به جمع آنها پیوست و گفت: «من نیز با دستِ بریدهام با شما متحد مىشوم» و دست آسیبدیدهى خود را روى دست سایرین گذاشت. آنها متحد شدند و گفتند ما باید به خیابان بریزیم و از حقوق خودمان دفاع کنیم. این نمایش روى من خیلى تأثیر گذاشت، طورى که از آن به بعد من مرتب به کمیته مىرفتم و در آنجا شاهدِ سخنرانىها و گفت وگوهاى زیادى مىشدم. از بهوجود آمدن قانون کار، از محدودشدن ساعات کار، از کم بودن دستمزدها وچیزهایى از این قبیل. کارگران مىآمدند وصحبت مىکردند، اشخاص دیگرى هم که خودشان کارگر نبودند اما نسبت به این مسائل آگاهى داشتند مىآمدند و در جلسات سخنرانى مىکردند و همه صحبتها دربارهى این بود که اگر کارگران، اتحادیه داشته باشند، مىشود این گرفتارىها را کم کرد.
ادامه مطلب ...
سخن از تاک بزرگیست
به باغی زیبا
هر که ره یافت به آن باغ فراخ
میوه آن چیده ست!
سخن از مردم افسون شده نیست
سخن از دلشدگانی ست که بیهیچ قرار _ ره سندیکا را می پویند .
**************************************************************************
تشکیلات کارگری لازمه ى زندگى طبقه ى کارگر است
گفت و شنودى با عباس خرم
(دبیرِ سابقِ سندیکاى مستقلِ کارگرانِ نانوا)
( بخش پایانی)
در گفته هاى شما على رغم اشارات زیاد به توانایى سندیکاى خبازان و تربیت کادر ورزیده درسندیکا، که گاه اشاراتى نیز به عدم اطمینان ازپاىبندى اعضاء یا کارگران نانوا به تصمیماتِ سندیکا به چشم مى خورد. به نظر مى رسد چنین گفته هایى همخوانى هاى لازم را ندارد. تحلیل شما ازاین ناهمخوانى ها چیست؟
عباس خرم: در کنفرانس مطبوعاتى که داشتیم سندیکادر مقابل ساواک ایستاد که اگر بخواهید این افراد را دستگیر کنید ما براى تان مشکل ایجاد مى کنیم. تشکیلات ما آن موقع خوب بود ولى اطمینان نداشتیم که اگر اعلان اعتصاب بکنیم موفق مى شویم، منتها یک امتحانى کردیم و آن این بود که در شمیران مسئول اداره ى نان تهران دستور داده بود که کارگاه هاى تافتونى نان روغنى نپزند و این مسأله به درآمد کارگرها خسارت مىزد. چون کارگرها براى پختن نان روغنى و شیرمال مزد مى گرفتند. در نتیجه، اعتراضاتى شروع شد و سندیکا به آنها دستور داد که در فلان روز وقتى که صبح دست از کار کشیدید، چاشت تان را بردارید و بروید در ساختمان شهردارى شمیران بنشینید. آنجا ــ شمیران ــ به علت اینکه محیط محدود بود و کوچک مى توانستیم موفق بشویم ضمن اینکه نانوایى ها هم کم بودند و همه هم محلى بودند و همه همدیگر را مىشناختند به همین علت هیچکس تمرد نمى کرد. از طرف دیگر، به نفع کارفرماها هم بود چون وقتى روغنى مى پزند سود کارفرما هم بیشتر مى شود درنتیجه کارفرما هم حمایت مىکرد ما هم از این موضوع حُسنِ استفاده کردیم که قدرت خودمان را نشان بدهیم حتا دَرِ خانه شاه تافتونى بود که حتا آنرا هم تعطیل کردیم. ماها همه غیب زدیم یعنى کسى ماها را در تهران پیدا نمى کرد هى این ور و آنور زنگ مى زدند تا غروب کارگرها آنجا نشسته بودند نزدیکی هاى غروب ما خودمان را نشان دادیم و آقاى مهندس والایى، رییس نان تهران، گفت: آقا! این چه خبره؟ چرا این طوریه؟ گفتم: شما گفتید نپزند آنها هم نپختند. رفتند در شهردارى نشستند.
ادامه مطلب ...
سخنی با خوانندگان و علاقمندان به جنبش کارگری ایران
ماهنامه اندیشه جامعه دردهه هشتاد به سردبیری آقای عاشوری در فضای رسانه ای ایران خوش درخشید. بسیار بودند نشریاتی پس از دوم خرداد 1376 با مضامین و محتوی متفاوت در قامت یک رسانه، کارِ ِآگاهی بخشی را به پیش میبردند و بی تردید تاثیرات معینی در ایده پردازی، راه گشایی نظری برای شکستن تکصدایی موجود داشتند، اما ماهنامه اندیشه جامعه بسیار شجاعانه به موضوعی پرداخت که پیش از هرچیز نام جنبش سرکوب شده ای را بر سر زیانها انداخت و طرح موضوعی را درانداخت تا چالش بین روشنفکران و کارگران و اهالی کار و زحمت را به تفاهم رهنمون شود و از رسانه پلی ساخت تا به سرگردانی گروه های وسیع کارگری که نمی خواستند تابع سازمانهای زرد خانه کارگری باشند، کمک کند تا از آنسوی مزرع بی آب و علفی که سراب بود با عبور از پل رسانه به سویی بروندکه بتوانند در زمینی مساعد بذر مشارکت خود را بپاشند. کاری که این ماهنامه کرد، با حداقل امکانات بود. گرفتن مصاحبه هایی از کارگران سندیکایی دوران رژیم گذشته تا زمان بسته شدن غیر قانونی این سندیکاها و در ادامه طرح نظرات کارگران در باره مسایلی که به خودشان مربوط است . آقای عاشوری که خود دانش آموخته علوم اجتماعی است، با نشر اندیشه جامعه صدای مردم و از جمله کارگران شد. گرچه اندیشه جامعه تعطیل شد و آقای عاشوری مهاجرت کرد، اما این تعهد به کار رسانهای موجبات گرد آمدن مردانی تشکیلاتی و از جنس مبارزات صنفی_ طبقاتی و فعالیت های اتحادیه ای آنان شد و پیامد هایش هنور هم قابل لمس است.
با کسب اجازه از آقای عاشوری از طریق برادر ایشان آقای امین عاشوری (که خود از زحمتکشان عرصه رسانه است)، نسخه هایی از مصاحبه های گرفته شده از فعالان و پیش کسوتان سندیکایی در اختیارم قرار گرفت که تلاش می کنم با وجود مشکلات ناشی از تغییر نرم افزاری این نسخه ها از زرنگار به Word این تجربیات گرانقدر را با بازنشر در این صفحه در اختیار کارگران و علاقمندان به جنبش کارگری قرار دهم. امیدوارم با انتشار این اولین مصاحبه که به سبب طولانی بودنش ناگزیر ازبخش بندی آن هستم، موفق به انتشار همه ِ مصاحبه های کارگران سندیکایی ایران گردم. باشد که این کوشش مورد توجه خوانندگان قرار گیرد. بار دیگر وظیفه خود میدانم که قدردان آقای محمد رضا عاشوری به پاس این کوشش ارجمندش باشم .