کار در ایران

درباره‌ی حقوق کار و ... این صفحه برای کارگران و زحمتکشان منتشر می‌شود ،در معرفی آن بکوشید .

کار در ایران

درباره‌ی حقوق کار و ... این صفحه برای کارگران و زحمتکشان منتشر می‌شود ،در معرفی آن بکوشید .

پرسش

        

          پرسش و.....

سالیان پیش فرصتی را مغتنم آمد
تا که از "سایه" شاعر دوران
پرسم از آزادی و زنجیر برپایش،
چنین:
آنجا که بسرودی

......ای آزادی
از ره خون می ایی اما
می ایی و من در دل می لرزم
این چیست که در دست تو پنهان است ؟
این چیست که در پای تو پیچیده ست ؟
ای آزادی ایا با زنجیر
می آیی ؟

و چنین شد!
کز پس آن انقلاب  اکنون
آزادی به زنجیر است
وین سبب از چیست؟
از کجا دانسته آمد بر تو و شعرت
بند و زنجیری  چنین بر پای آزادی؟

با نگاه  مهربانانه
کمی با  سرزنش همراه
گفتا :
این همه نازک‌دلی از چیست ؟ یادتان باشد مغول
این خانه را برکنده بود از جای
مست در هر کوی و برزن  چه‌ها می‌کرد !
جنایت ها به پا می کرد !
مغول را درگذرگاهی
چو یک ازمردمان درچنگ  او افتاد
دست برد بر خنجرش
تا که اسیرش را بریزد خون
چون نبود اندر غلاف ، خنجر
دور آن مرد اسیر خطی کشید و گفت:
" از درون دایره بیرون نمی آیی
تا بیارم تیغ
و ستانم جان شیرینت !
چون مغول از دید بیرون شد
آن اسیر بنشست برجایش
مردمان گفتند:
او برفت برخیز و جان از مهلکه بیرون ببر اینک
و اسیر برجای خود بنشسته آواز‌ی چنین سر داد :
ای جماعت چون شوم هرجای دیگر
یک مغول آنجاست
شهر جولانگاه این مستان درنده است!
چاره ای دیگر بباید کرد !

وز پس این داستان  گفتا:
از این دل نازکی بگذر
نوید شعر من این است
یادت هست؟
خبر کوتاه بود ! اعدامشان کردند؟
و اینک بازمی‌خوانم :
  ..... عزیزم‌
پاک‌ کن‌ از چهره‌ اشکت‌ را، ز جا برخیز
تو در من‌ زنده‌ای‌، من‌ در تو
ما هرگز نمی‌میریم‌
من‌ و تو با هزارانِ دگر
این‌ راه‌ را دنبال‌ می‌گیریم‌
از آن‌ ماست‌ پیروزی‌
از آن‌ ماست‌ فردا
با همه‌ شادی‌ و بهروزی‌
عزیزم‌
کار دنیا رو به‌ آبادی‌ست‌
و هر لاله‌ که‌ از خون‌ شهیدان‌ می‌دمد امروز
نوید روز آزادی‌ست‌."

و این درسی ز شاعر بود
برجانم نشسته تاکنون
و در دشواری هر راه   با هر گام می‌خوانم  
"عزیزم کار دنیا رو به آبادی است "
اگر خواهیم
اگر خواهیم
اگر با هم‌دگر خواهیم !

"حسین اکبری"
۲۰ مرداد ۱۴۰۱

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد